من غزّه ای در آتشم
من غزّه ای در آتشم ، تو مکّه ای در ماتمی
من آخر دنیا شدم ، تو قصه ها را خاتمی
من غزّه ای خونین جگر ، تو مکّه ای بُبریده پر
اهریمن پولاد سر ، خندان بیاساید دمی
آنگه زبان ها مُهر ها ، وانگه به چشمان ابرها
وقت نفیر گوش ها ، وقت سقوط آدمی
آرام چون اسرار من ، این شهر بی آزار من
تاریخ را رد می شود ، شاید هویدا رستمی
شهرم غریب و بی رمق جام جنون سرمیکشد
در چشم اقیانوس او ، انبوه دریا شبنمی (1)
شهرم گریبان می درد نخوت به قلبم پل زده
با صبر ، بی پروا شدم از کینه دارم مرهمی
دستم چو مجنونِ خشن تیغ قلم را می کشد
شعرم قلندر گشته و آتش به سر تا پا همی
شعر از : محمدحسین داودی
پ . ن(1) : (گریهٔ حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق/کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی)
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: من غزّه ای در آتشم
[ 19 / 8 / 1403 ] [ 15:19 ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]